نسخه عجیب رمال مرا سارق کرد | گفت و گو با سارقی که در اطراف بهشت زهرا سرقت می کرد
سارقی جوان که به اتهام گوشی قاپی های سریالی دستگیر شده است، میگوید نسخه عجیب یک رمال موجب شد تا سر از دنیای تبهکاران در بیاورد.
سارقی جوان که به اتهام گوشی قاپی های سریالی دستگیر شده است، میگوید نسخه عجیب یک رمال موجب شد تا سر از دنیای تبهکاران در بیاورد.
مهران سردسته یک باند سرقت است که در اطراف بهشت زهرا از طعمه هایشان سرقت می کردند. او مدعی است که نسخه عجیب پیرزن رمال باعث شد تا تبدیل به سارقی حرفه ای شود. گفت و گو با این سارق عجیب را بخوانید.
از شگرد سرقت هایتان بگو؟
در اطراف بهشت زهرا با موتورسیکلت پرسه می زدیم و با دیدن خودروهایی که برای خرید گل در کنار بزرگراه توقف کرده بودند، به سمتشان می رفتیم. اگر شیشه خودرو پایین بود گوشی موبایل هایشان را می قاپیدیم و بعد فرار می کردیم.
انگیزه ات از سرقت چه بود؟
اول نسخه یک رمال، دوم تجربه هیجان و سوم که ضلع مثلث مرا کامل می کند؛ انتقام.
انگیزه های عجیبی داری، توضیح بده که چه شد تبدیل به سارقی حرفه ای شدی و باند راه انداختی؟
ابتدا برویم سراغ انگیزه اولم. دو سه سال قبل بدجور دلم می خواست ازدواج کنم و خانواده تشکیل بدهم اما خب هربار که می رفتم خواستگاری جواب منفی می شنیدم. علتش را هم نمی دانم چون هر بار به دلایل عجیب و جزیی، ازدواج بهم می خورد. یکی از دوستانم، گفت برو پیش یک فالگیر، شاید طلسمت کرده باشند! من هم گشتم یک پیرزن را پیدا کردم و رفتم سراغش. او گفت مرا جادو و طلسم کرده اند تا بختم را ببندند! می گفت دشمنان زیادی دارم که حاضر نیستند خوشبختی مرا ببینند. او گفت باید طلسم را باطل کنیم و برای نسخه عجیب او، پول زیادی پرداخت کردم. پیرزن فالگیر گفت باید کاری خارق العاده و عجیب انجام بدهی تا طلسم باطل شود. من هم دیدم سرقت، عجیب ترین کاری است که می توانم انجام بدهم تا بختم باز شود! این شد که رفته رفته تبدیل شدم به یک سارق حرفه ای.
چرا سرقت را به عنوان کار عجیب انتخاب کردی؟
می خواستم هیجان را تجربه کنم. هیجان سرقت را دوست دارم و به نظرم هر بار که موفق می شوی، انگار کاری خارق العاده و عجیب انجام داده ای.
مواد مصرف می کنی؟
گاهی تفریحی گل می کشم اما معتاد نیستم.
گفتی انگیزه ات انتقام هم بود، ماجرای انتقام چه بود؟
من در کودکی گل فروش بودم. دو سه مرتبه رانندگانی پیش پایم ترمز کردند، گل خریدند و بی آنکه پولش را پرداخت کنند، فرار کردند. از همان زمان آتش کینه در دلم روشن شد و حالا که بزرگ شدم تصمیم به انتقام گرفتم.
با گوشی های سرقتی چه می کردید؟
به مالخرمان می فروختم.