کد خبر : 26307 / /
/

قصه کودکانه شانون و سایه ها!

قصه کودکانه شانون و سایه ها!

 

 

شانون یک دختر بسیار زیبا با موهای قهوه ای کوتاه است! او با پدر و مادرش در یک خانه بسیار کوچک زندگی می کند!

اتاق او آنقدر کوچک است که مجبور است تختش را با همه اسباب بازی هایش تقسیم کند! چون جای دیگری برای گذاشتن آنها ندارد!

 

به همین دلیل، او عاشق رفتن به مهد کودک است! مهد کودک فضای کافی برای هر نوع بازی دارد! شانون دوستان زیادی در آنجا دارد! و سارا بهترین دوست اوست!

 

شانون دختری بسیار پرانرژی و شاد است! اما او یک راز بزرگ دارد:

 

او از سایه می ترسد!

 

مثلاً سایه پشت پنجره آنقدر او را می ترساند که هر روز صبح از آن فرار می کند و در آشپزخانه پنهان می شود!

 

او فکر می کند که این سایه یک هیولای غول پیکر است!

 

دیروز در مهد کودک، سارا شانون را به جشن تولدش دعوت کرد! والدین شانون به او اجازه رفتن دادند! شانون لباس آبی روشن خود را پوشیده بود که یک روبان سفید بزرگ پشت آن است! او عاشق این لباس است! این هدیه مادربزرگش است!

 

مادرش موهایش را دم اسبی شانه کرد و بست!

 

وقتی شانون به خانه سارا رسید، همه دوستانش در حال رقصیدن و آواز خواندن بودند!

 

سلام! شانون به مادر سارا گفت و به سمت دوستانش دوید.

 

خیلی خوش گذشت! کیک تولد سارا را بازی کردند و خوردند! اما ناگهان اتفاق بدی افتاد! برق رفت! همه بچه ها شروع کردند به جیغ زدن!

 

نترس! من فوراً چند شمع روشن می کنم! مامان سارا به آرامی گفت:

 

همه جا تاریک بود! اما وقتی مادر سارا شمع ها را روشن کرد، همه چیز دوباره زنده شد!

 

اما ... یک مشکل وجود داشت!

 

سایه های بزرگ و خزنده زیادی روی دیوارها ظاهر شد!

 

وقتی شانون سایه ها را دید، دست هایش را روی صورتش گذاشت و شروع به جیغ زدن کرد!

 

مادر سارا شانون را در آغوش گرفت و گفت:

 

چی شده عزیزم چه چیزی شما را اینقدر می ترساند؟

 

هیولاها در همه جا وجود دارند!

 

هیولاها!؟ مامان سارا تعجب کرد! کجا عزیزم

 

نگاه کن روی دیوارها وجود دارد!

 

اوه شانون! آنها هیولا نیستند! اینها سایه هستند!

 

مامان سارا به فکر فرو رفت و گفت:

 

چه کسی می خواهد "بازی سایه" را با من انجام دهد؟

 

سپس به بچه ها یاد داد که با سایه های دست خود خرگوش و روباه درست کنند!

 

شانون اشک هایش را پاک کرد و با دستانش یک خرگوش ناز ساخت!

 

همه بچه ها دقایقی با سایه ها بازی کردند تا دوباره برق آمد!

 

از آن روز به بعد، شانون دیگر از سایه ها نمی ترسد! در واقع، او دوست دارد با آنها بازی کند!

 

سورس: moonzia

 

copied
ارسال نظر

خبرگزاری نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند. لطفا از نوشتن نظرات خود به لاتین (فینگیلیش ) خودداری نمایید توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت و منفی استفاده کنید.